کد مطلب:150346 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:266

نگرانی معاویه از قیام امام و پاسخ امام
مروان بـن حكم ـ حاكـم مدینه ـ به معاویه نوشت: گروهی با حسیـن بـن علـی رفت و آمـد دارنـد و اطمینـان نـدارم او قیـام نكنـد. معاویه به امام نوشت: گزارش پاره ای از كارهای تـو به مـن رسیده است. مـواظب خود باش و به عهد و پیمان خـود (صلح امام حسـن(ع» وفا كـن و از تفرقه امت بپرهیز. امام نـوشت: «... اما آنچه در باره مـن به گـوش تـو رسیده، یك مشت سخنان بـی اساس است.... از اینكه بـرضـد تـو و دوستان ستمگر و بـی دینت، كه حزب ستمگـران و بـرادران شیطـاننـد، قیـام نكـرده ام از خـدا مـی تـرسـم.

آیا تـو قاتل «حجربـن عدی» و یارانـش نبـودی، پـس از آنكه به آنـان امـان دادی و سـوگنـدهـای اكیـد یاد كـردی...؟ تـو قـاتل «عمـروبـن حمق» آن مسلمان پارسا، كه از كثـرت عبـادت، چهره و بدنـش فرسـوده شده بود، نیستـی...؟ آیا تـو نبـودی كه زیاد پسر سمیه را، كه ـ پدرش مشخص نبود. ـ پسر ابـوسفیان قلمداد كردی در حـالـی كه پیـامبـر فـرمـود: «نـوزاد به پـدر (شـرعی) ملحق می گردد.»... و او با اتكا به قدرت تـو مسلمانان را كشت، دستها و پـاهایشان را قطع كـرد و بـر شـاخه های نخل به دار آویخت.... آیا تـو قاتل «حضرمـی» نیستـی...؟ ای معاویه، مـن هیچ فتنه ای بزرگتر و مهمتـر از حكـومت تـو بـر ایـن امت سراغ نـدارم....»